معنی آسودگی را از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب این سوال:
جواب : رفاه.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
معنی آسودگی را از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : رفاه.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
جواب و پاسخ اصغر اعداد ترتیبی دو رقمی! در حل جدول بازی جدولانه از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : دهم.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
جواب و پاسخ فکر و خیال در حل جدول بازی جدولانه از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : سودا.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
مترادف و متضاد کلمه حاصل واژه مخالف مصدر بن ماضی مضارع مستقبل مفرد و جمع از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه، بار، برداشت، ثمر، میوه، بهره، سود، درآمد، فایده، نفع
(متضاد) ضرر، زیان، خلاصه، مختصر، القصه.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
معنی و ترجمه کلمه گنج از فارسی به ترکی دیکشنری معادل از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : hazine.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
جواب و پاسخ مواد غذایی نیروزا در حل جدول بازی جدولانه از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : مکمل.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
معنی کلمه X 54 انگلیسی به زبان فارسی ترجمه دیکشنری آنلاین از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : لیف مصنوعی x54 (نام اصلی کرسلان).
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
مترادف و متضاد کلمه ساکت واژه مخالف مصدر بن ماضی مضارع مستقبل مفرد و جمع از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : آرام، بیسروصدا، بیصدا، خاموش، خموش، سربهزیر، دنج، راحت، صامت
(متضاد) شلوغ.
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.
معنی کلمه آزرده در لغت نامه دهخدا مفهوم مترادف متضاد هم خانواده مصدر فعل مفرد جمع بن ماضی مضارع مستقبل از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.
جواب : آزرده. [زَ دَ / دِ] (ن مف / نف) رنجیده. ملول. رَنجه. دلتنگ. آزاردیده. رنج دیده. زیان رسیده:
گر این خواسته زو پذیرم همه
ز من گردد آزرده شاه و رَمه
فردوسی
بسی گشتم آزرده از روزگار
ببخشد گناه مرا شهریار
فردوسی
همیشه بداندیشت آزرده باد
بدانش روان تو پرورده باد
فردوسی
که آزرده گشته ست از تو پدر
یکی پوزش آور مکش هیچ سر
فردوسی
ببخشید [اسفندیار] از آن رزمگه خواسته
سوار و پیاده شد آراسته
سران را سپرد آنچه آورده بود
بکشت آنکه زو لشکر آزرده بود
فردوسی
بدو داد فرزند گم کرده را
وزو کرد خشنود آزرده را
فردوسی
مشو شادمان گر بدی کرده ای
که آزرده گردی گر آزرده ای
فردوسی
– آزرده شدن کسی از اختر،نُحوسَت از وی بدو رسیدن:
بناکام رزمی گران کرده شد
فراوان کس از اختر آزرده شد
فردوسی
|| خسته. مجروح. متأذی. مصدوم. متألم:
ز خون در کَفَش خنجر افسرده بود
بر و کتفش از جوشن آزرده بود
فردوسی
گرت رای بیند چو شیر ژیان
بکشتی ببندیم هر دو میان
بدان تا که را بر دهد روزگار
که برگردد آزرده از کارزار
فردوسی
تو گر پیش شمشیر مهر آوری
سرت گردد آزرده زین داوری
فردوسی
سر خصم اگر بشکند مشت تو
شود نیز آزرده انگشت تو
اسدی
|| غضب گرفته. بخشم آمده:
از او پاک یزدان چو شد خشمناک
بدانست [جمشید] و شد شاه با ترس و باک
که آزرده شد پاک یزدان از اوی
بدان درد درمان ندید ایچ روی
فردوسی
همی خواست تا بر پسر شهریار
سر آرد مگر بی گنه روزگار
پدر گردد آزرده زو در جهان
ستاند روانش یکی در نهان
فردوسی
چون منصور بنشست حیلت کشتن ابومسلم کرد که از وی بروزگار برادر [یعنی سفاح] آزرده بود. (تاریخ سیستان).
لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.