معنی کلمه بهایم در لغت نامه دهخدا مفهوم مترادف متضاد هم خانواده مصدر فعل مفرد جمع بن ماضی مضارع مستقبل از وبلاگ “میدونَم” پیدا کنید.

جواب این سوال:

جواب : بهایم. [ب َ ی ِ] (ع اِ) بهائم. ج ِ بهیمه. چهارپایان مثل اسب و شتر و گاو و غیره. (غیاث). ج ِ بهیمه. (ناظم الاطباء): وی از شمار بهایم است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده اید بهایم اندر آن با وی یکسان است. (تاریخ بیهقی). در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه)
بهایم برون اندر افتاده خوار
تو همچون الف بر قدمها سوار
سعدی
رجوع به بهیمه و بهائم شود.

لطفا نظرتان را در مورد این پست ارسال کنید.